نویسنده : .
تاریخ : ۱۴۰۰/۰۱/۲۵

سردار شهید علي یارشول در سال 1337 در خانواده ای متدین و متعهد در روستای امیرآباد از توابع بخش گلستان سیرجان  و در خانواده ای متوسط اما متدین و متعهد دیده به جهان گشود. روستای زادگاه علی یار از امکانات چنداني برخوردار نبود . خانواده وی با پایان کلاس دوم دبستان او به روستای دارستان عزیمت کرده و سالها بعد به روستای ملک اباد نقل مکان کردند.شهید علي یار شول تا پایان  دروس مقطع ابتدایي ، بعنوان کمک به مخارج خانه ، کار هم ميکرد. او در کنار فعالیتهای تحصیلي، در سایر فعالیتهای مذهبي، فرهنگي و اجتماعي نیز شرکت داشت. وی علیرغم هوش و استعداد سرشاری که داشت به علت مشکلات اقتصادی پس از کلاس ششم ابتدایي از تحصیل بازماند. سالهای 56 و 57 که اوج فعالیتهای سیاسي ضد رژیم شاهنشاهی بود ورود کرد و دیگران را نیزاز جریاناتی که در حال وقوع بود آگاه میکرد. شهید شول خدمت سربازی خود را در سال 1355 در شیراز آغاز کرد اما باقیمانده خدمت ایشان همزمان با پیروزی انقلاب در سال 1357 بخشیده شد.

علی یار دارای اخلاقی بسیار ارام و همیشه با لبخند ملایم بود . او به حسن شهرت در بین جوانان هم سن خود مشهور بود و همواره علاقمند کمک به افراد و احترام به مردم بود.

سه ماه پس از آغاز جنگ تحمیلی ازدواج کرد. علی یار بعد از شهادت احمد شول فرماندهی گردان 416 عاشورا را به عهده گرفت واگر چه بارها مورد اصابت قرار گرفته وبدنی مجروح داشت اما تا زمان شهادت این وظیفه را به نحو احسن و با درایت تمام انجام داد و.

سرانجام علی یار در عملیات کربلای 5 در هفتم بهمن 1365 بعد از مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت و در کانالی که به تصرف دشمن درآمد به شهادت رسید. پیکر پاک این شهید والامقام پس از گذشت 9 سال سرانجام مورد تفحص قرار گرفت و به شهر سیرجان انتقال و در گلزار شهدای سیرجان در کنار همرزمان شهیدش بخاک سپرده شد.

نویسنده : .
تاریخ : ۱۴۰۰/۰۱/۲۵

سردارشهید احمد شول  فرمانده گردان 416 عاشورا و فرمانده واحد ادوات ضد زره  لشگر 41 ثارالله سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بود.

سردار شهید احمد شول در سال 1336 در خانواده ای عشایری که دینداری در رگ و پوستشان عجین شده بود پای به عرصـه وجود گذاشت. وی سـالهای نخست پس از تولد بهمراه خانواده از امیراباد به روستای مجاور یعني دارستان رفته و برای همیشه ساکن شدند. مهاجرت به روستای دارستان با مراحل رشد و نمو و تکوین شخصیت احمد همراه شد.

فقرخانواده احمد و شـرایط زمان مانع از ادامـه تحصـیل او شد. لذا علیـرغم هـوش و علاقه بخاطر کمک به معیشت خـانواده پس از اتمام تحصــیلات ابتدایی مدرسه را ترک کرد اما علاقمندی احمد به مطالعه ادامه یافت. این کودک نوســواد در مجالس روضه خواني و پای منبر حاضر می شد در حد توانش نوحه سیدالشهداء (ع) را سر مي داد و با صدای نازکش دل عاشقان را می لرزاند. همانطور که اشـاره کردیم از بارزترین خصوصیات احمد ، علاقمندی ایشـان به مطالعه کتب دینی بود و با توجه به این که در آن زمان، دسترسي به کتاب در روستا مشکل بود، او از خویشاوندانی که به مسافرت می رفتند تقاضـا مي کرد برایش کتاب بیـاورند. مطالعه بر بینـش احمد مي افزود و بر اشتیاقش برای درک فلسفه ی قیام امام حسین (ع)  و واقعه ی جانسوز عاشورا می افزود.

شهید شول فرمانده ای لایق در صحنه های نبرد با دشمن متجاوز بود به گونه ای که ســردار شهید قاسم سلیمانی در وصف او گفته است احمد فاتح قلاویزان و مرد میدان های نبرد از بیت المقدس تا کربلای یک بود.

نویسنده : .
تاریخ : ۱۴۰۰/۰۱/۲۵

         ...همه باید بدانند که جبهه را با آزادی و اختیار کامل و علم به موضوع جهاد قبول کردم و وارد 
جبهه های حق علیه باطل شدم و این برای من یک تکلیف به حساب می آمد. مردن در راه خدا 
برای همه افتخار است همچنانکه برای اولیاء و انبیاء یک امتیاز و افتخار بوده است، تا آنجا که 
وقتی حضرت علی(ع) شمشیر بر فرق مبارکش می خورد می گوید: به خدای کعبه رستگارشدم. 


مرا بالی است از ره باز مانده        قدمهایی است در آغاز مانده
                          شهیـدان دستهایم را بگیرید        منـم هـمراه از ره بـاز مانده                           

 

نویسنده : .
تاریخ : ۱۳۹۱/۰۳/۲۹
نویسنده: محمد شول

نکته:این مقاله را خرداد ۱۳۹۱ به هفته نامه نگین - سیرجان - فرستادم. لطف کردند آنرا به نام یکی از همکاران خودشان چاپ کردند !!  عذر خواهی نکردند  و حتی شماره بعد ، اصلاحیه هم نزدند.

منطق ماشین دودی - محمد شول

لابد يادتان هست سالهاي نچندان دور، روزهاي عاشوراي حسيني در سیرجان ، در کنار علَم و كتل و طبل  و اسیر و زنجیر زن ،" شیر" هم بود، كه خود به تنهايي  توانسته بود بخشي ديدني از حاشيه ي مراسم عزاداري باشد.

شخصي که نقش "شير" را به عهده داشت  روی تخته اي  مستطيلي مي نشست و چهار مرد نیرومند آن را بر دوش خود حمل ميكردند.

 

 " شير" كسي بود كه از قبل براي اين كار انتخاب شده بود، او مي بايست آدم پر صبر و حوصله ای  باشد كه بتواند  قبل از شروع مراسم  ، درون جلد شیر – که فقط براي اینکار دوخته و پرداخته شده بود- برود و تا نزدیک اذان ظهر که عزاداران برای اقامه نماز آماده می شدند در گرمای شدید درون این جلد تاب بیاورد.

 

 کار" شیر" این بود که  روی تخته دوزانو بنشیند و مدام ناله های سوزناک سر دهد و خاک بر سر خود بپاشد.

 

از جمله جذابیت های فراموش نشدنی روزهای عاشورا همین شیرها بودند که بویژه برای بچه ها بسیار تماشایی می نمودند، اما حرکت جالبی که به وفور بین بچه ها و "شیر" اتفاق می افتاد و انسان را به تفکر وا میداشت این بود که وقتی حمل کننده ها برای رفع خستگی ، "شیر" و تخته  را زمین میگذاشتند بچه ها هم  "شیر" را– که دیگر حالا يك " شير" ساکت و بی حرکت بود-  به حال خود رها کرده و بدون هیچ عکس العملی، فقط آن را  تماشا می کردند اما همین که دوباره " شیر" را حرکت می دادند و سر و صدای "شیر" در می آمد بچه ها با سنگریزه و چوب  و هر چه به دستشان می آمد او را اذیت میکردند  و از ته دل به شیطنت های همدیگر می خندیدند. همیشه برایم اين سئوال مطرح بود که چرا وقتی" شیر" حرکتي ندارد و بي سر و صداست  بچه ها کاری به او ندارند و تنها زماني كه حرکت می کند، سنگ و چوب زدن و آزارها هم شروع می شود؟

 

شگفت انگیز تر اینکه  مي ديدي  مشابه يك این رفتار  بر زندگي روزمره  آدمهاي بزرگتر نيز حاكم است.

 

 چگونه ميتوان فهميد كه كدام نوع تفكرچنين رفتار گروهي را به وجود  مي آورد و يا چه ديدگاهي مردم را به انجام اين واكنش عجيب وادار مي كند؟

 

گاهي مطالعه تاریخ  از جمله فرصت هائی است که ما را یاری می کند تا با چگونگی تفکر و  زندگی آدمهای قبل از خودمان آشنا شویم  و از این راه  برای برخي از پرسش هايمان جواب قانع کننده تری بیابیم.براستی تاريخ  گنجينه با ارزشی است و اندیشمندان چه بجا گفته اند که : هرکس از تاریخ درس نگیرید ، مجبور است اشتباهات تاریخی را تکرار کند. وقتي تاریخ را ورق ميزني  گویی انسانهایی که دیگر وجود ندارند حالا در کنار تو زندگی می کنند ، زیر و بم صداهایشان را می شنوی و احساس به تو دست می دهد که  زندگی کنونی تو  نیز بخشی از تاریخ برای آیندگان خواهد شد. حس می کنی انگار همین الان است که "موسیو بواتار" بلژیکی بیخ گوش  ناصرالدین شاه وز وز میکند  که در تهران برای جابجایی مسافران  از" قطار شهری" استفاده کند. قطاری که بعدها بدنه اش را  رنگ سبز زدند تا مركب زائرین تهرانی باشد كه (در آخرین ایستگاهش) حوالي حرم حضرت شاه عبدالعظیم پیاده مي شدند. ماشین نوظهوری که بر روی نخستین خط تراموای تهران جای گرفت و در کنار  پر سر و صدا بودنش موقع حركت از دودکش آن بخار غلیظی به هوا بلند می شد ، و بخاطر همین لقب " ماشین دودی " را از آن خود کرد و با همين نام در خاطره آدمهاي آنزمان ماندگار شد. اما سنگ زدن بچه ها به واگن های "ماشين دودي" حکایت دیگری بود. انگار این سنگ زدن ها داشت لگد به اقبال عمومی "ماشین دودی "  می زد چرا که  مردم تهران از آن استقبال نکردند و  با ورشکست شدن شرکت بلژیکی ، تراموای تهران نیز برای همیشه به بایگانی تاریخ سپرده شد.

اندیشمند بزرگ ، استاد شهید مطهری جایی نقل کرده  است که یکی از دوستان که انسان نکته سنجی بود، تعبیر بسيار لطیفی داشت که اسمش را  " منطق ماشین دودی " گذاشته بود . می گفت من یک درسی را از قدیم آموخته ام و جامعه را روی" منطق ماشین دودی" می شناسم. وقتی بچه بودم ، منزل ما نزدیک حرم حضرت عبدالعظیم بود. آن وقت قطار به شکل امروزی نبود و فقط یک قطار تهران به شاه عبدالعظیم بود. وقتی قطار در ایستگاه ایستاده بود ، بچه ها دورش جمع می شوند و آن را تماشا می کنند . انگار یک احترام و عظمتی برای آن قائل هستند. تا زمانی که قطار ایستاده بود با آن به دیده تکریم نگاه می کردند . اما زمان حرکت قطار که می رسید و قطار راه می افتاد ، بچه ها می دویدند سنگ بر میداشتند و قطار را مورد حمله قرار می دادند . من تعجب میکردم که اگر به این قطار باید سنگ زد چرا وقتی ایستاده هیچکس چنین کاری نمی کند و اگر برایشان اين ماشين اعجاب برانگيز است پس وقتی حرکت می کندكه قائدتاً  اعجابش بیشتر مي شود!..

این معما برایم بود تا وقتی که بزرگ شده  و وارد اجتماع شدم ، مشاهده كردم كه این قانون کلی جامعه ماست که هر کسی و هر چیزی تا وقتی بی حرکت است ، مورد احترام است . تا ساکت است ، مورد تعظیم و تجلیل است  اما همین که راه افتاد و قدمی بر داشت نه تنها کسی کمکش نمی کنند ، بلکه به او سنگ می زنند و این نشانه ی یک جامعه مرده است . جامعه زنده فقط برای کسانی احترام قائل است که متکلم هستند نه ساکت . متحرکد نه ساکن و با خبرترند نه بی خبرتر.

 

 
 
D A R E S T A N