نویسنده : .
تاریخ : ۱۳۹۵/۱۱/۰۴

از شیرگان تا سیرجان

تاریخ سیرجان قبل از اسلام

( یادداشتهایی در تاریخ و فرهنگ سیرجان )

سلسله نوشته هایی از: دکتر محسن پورمختار

نشر نخست: کانال سیرجان نامه

نشر دوم :  وبلاگ دارستان

" تنظیم برای صفحات وب: مدیر وبلاگ دارستان "

بهمن ماه ۱۳۹۵

* * *

سیرجان پیش از اسلام

🔹 در عصر اساطیر

 

ابن اثیر (درگذشته به سال ۶۳۰ هـ) مورخ معروف و صاحب کتاب ارجمند ‹الکامل فی التاریخ› آنگاه که به شرح پادشاهی گُشتاسب از شاهان کیانی می پردازد، پس از اینکه از ماجرای ظهور زردشت و ایمان آوردن گشتاسب به او و جنگهای دینی اش با ارجاسب تورانی و نهایتاً زندانی کردن پسرش اسفندیار رویین تن یاد می کند می نویسد:

 

’’ سپس گشتاسب به سوی سیستان و کرمان رفت و در کوهستانی به نام طمبدر به آموزش دین زردشتی و عبادت پرداخت.“

 

کوهستانی که ابن اثیر از آن با عنوان طمبدر یاد می کند باید همان کوهستان تنبور/تمبور ( در بیست کیلومتری سیرجان) باشد با استدلالات ذیل:

 

۱. از آنجا که به دلیل غلبه عربی گرایی در بین نویسندگان ایرانی، بسیاری از اسامی ایرانی که در آنها حرف {ت} وجود دارد با حرف {ط} نوشته می شدند، کاملاً پذیرفتنی است که {طمبدر} ابن اثیر {تمبدر} باشد.

 

۲. به دلیل شباهت شکلی حرف {د} با حرف {و} در خط فارسی/عربی؛ تبدیل {و} به {د} در نگارش نسخه های الکامل فی التاریخ بسیار محتمل است. مخصوصاً که این کلمه برای کاتبان ناشناخته بوده است. این قضیه در کتابت  نسخه های خطی، امری طبیعی، عادی و مکرّر است.

 

۳. با توجه به دو مورد مذکور در بالا، نام کوهستانی که به گفته ابن اثیر، گشتاسب برای تبلیغ و عبادت به آن رفته بوده است، «تمبور» است. و چون کوه یا کوهستانی در کرمان، به این نام جز در سیرجان نمی‌شناسیم و سیرجان در روزگار ساسانی(زمان گردآوری روایتهای تاریخی و اسطوره ای ایرانی) و چند قرن بعد از آن؛ مهمترین شهر اقلیم کرمان بوده و غالباً با همین نام (کرمان) از آن یاد می شده است؛ آن کوه/کوهستان باید همین تنبور مجاور شهر سیرجان کهن باشد.

 

💠 از طریق شاهنامه میدانیم که گشتاسب برای تبلیغ دین بهی به سیستان رفته و در آن ولایت ، دو سال مهمان رستمِ دستان بوده است. طبیعی است که او در ادامه سفر دینی خود به کرمان، از کوهستانی که مقدس شمرده می شده دیدار و مدتی در آن اقامت کند.

 

 آیا در آن هنگام، در نزدیکی این کوه مقدس شهری هم وجود داشته یا خیر؟

 

نشانه هایی از قداست کوه تنبور در بعد از اسلام نیز هست، از آن جمله می‌توان به اعتکاف شاه بن شجاع کرمانی(م. ۲۸۸ هـ) در این کوه اشاره کرد که روایت آن در کتاب ‹مزارات کرمان› اثر محرابی کرمانی آمده است. 

در محل این کوه نشانه هایی از قداست دیرینه آن حتی تا روزگار ما نیز باقی مانده که شاخص ترین آنها زیارت معروف به ‹پنجه علی› است. مکانی مقدس که تا همین اواخر، زیارتگاه اهل محل بود و در آن اثر پنجه دست امام علی بن ابیطالب و جای سم دُلدُل را نشان می دادند.*

 

💠💠 هرچند روایات مربوط به گشتاسب و سایر شاهان کیانی، کاملاً تاریخی نیست اما این روایات/داستانها دورنمایی از تاریخ نشان میدهند و به هرحال  هسته هایی از حقیقت را در آنها می‌توان یافت.

 

🔅 در کتاب «خواجه تاجدار» مطلبی از قول «کتزیاس» طبیب دربار اردشیر دوم هخامنشی آمده و ادعا شده که سیرجان در عصر هخامنشی، شهری بوده با ده محله که در هر محله آن دسته ای خاص از مردم زندگی می‌کرده اند.

 

با توجه به اینکه نوشته های کتزیاس از بین رفته و تنها منقولاتی پراکنده از آنها در بعضی نوشته های رومیان باقی مانده و نیز نظر به بی مبالاتی مرحوم ذبیح الله منصوری در نقل روایات تاریخی، پذیرفتن این مطلب، پُر آسان نیست.

 

🔅🔅از سوی دیگر طبق نقل برس، مورخ کلدانی «کورش بزرگ» بنیانگذار سلسله هخامنشی؛ پس از فتح بابل «نبونید» پادشاه بابل را نکشت بلکه  او را به حالت تبعیدگونه به کرمان فرستاد.  نبونید در کرمان از طرف کورش حکومت داشت و همانجا درگذشت.

 

اگر روایتی که از قول کتزیاس نقل شده وجهی از صحّت داشته باشد، احتمال این که کورش نبونید را به سیرجان که طبق آن روایت شهری بزرگ بوده است فرستاده باشد، منتفی نخواهد بود. بویژه که سیرجان، نزدیک ترین ولایتِ کرمان به فارس و پاسارگاد است.

 

یک توضیح:

 ً قدیمی ترین متنی که نام کرمان در آن آمده است، کتیبه ای از داریوش بزرگ هخامنشی است که در آن مفصلاً به ساختن کاخ شوش پرداخته شده است‌. در این کتیبه داریوش شاه گوید:

 « چوب یَکا از کَرمان آورده شد.*»

 بنا بر این ولایت کرمان در عصر هخامنشی به همین نام شناخته شده بوده است. هرچند که نمی دانیم شهر یا شهرهای مهم آن چه نام داشته اند.

 

در متن پهلوی «کارنامه اردشیر بابکان» و به تبعِ آن شاهنامه فردوسی، اشتقاق نام کرمان از کرم دانسته شده و داستان «کرم هفتواد» را در آن باره نقل کرده اند که از مقوله اشتقاق سازی های عامیانه است و اعتبار تاریخی ندارد.

 

مرحوم باستانی پاریزی احتمال داده اند که چوب «یاکا» همان چوب «جگ/جغ» باشد که درختی است با چوب محکم که در نواحی جیرفت می‌روید.

 

از سوی دیگر مَقدِسی جغرافیدان بزرگ قرن چهارم از رونق صنایع چوب در سیرجان می گوید ** و از قول خاقانی شروانی نیز خواندیم که عصای سیرگانی *** معروفیتی داشته است.

 

در هر حال شهری که نبونید پادشاه بابل به آن تبعید شده است، کرمان فعلی نمی‌تواند باشد زیرا این شهر توسط اردشیر بابکان بنیانگذار سلسله ساسانی ساخته شده( وَه اَرتَخشیر) و نام آن تا چند قرن بعد از اسلام هم بردسیر بوده است و اطلاق نام کرمان به آن چندان قدمتی ندارد.

 

یادداشت جناب دکتر سعید امیرحاجلو، باستان شناس و عضو گروه تحقیقاتی قلعه سنگ سیرجان در باره پیشینه زندگی در محدودهٔ سیرجان کهن:

 

 «قطعاً سابقه سکونت در سیرجان بسیار پیش از عصر هخامنشی است و این موضوع را یافته های باستان شناسی تایید می‌کنند.

 

ما در سال گذشته در قلعه سنگ، ابزارهای سنگی از نوع تیغه و ریزتیغه یافتیم که در بازه زمانی عصر نوسنگی تا عصر مس و سنگ، تاریخ گذاری می شوند. یعنی قلعه سنگ دست کم، از قبل از هزاره پنجم و چهارم قبل از میلاد، مسکن انسانهایی بوده است.

 

 

امّا شواهد باستان شناسی از دوره هخامنشی، در هیچ بخشی از شهر قدیم سیرجان وجود ندارد (ما سال گذشته لااقل محدوده وسیعی از کهن شهر، قلعه کافر، شاه فیروز تا قلعه سنگ را بررسی کردیم) و اگر در دوره هخامنشی، شهری مهم در سیرجان وجود می داشته، باید در جایی دیگر در نزدیکی سیرجان به دنبال آن باشیم.

شاید دوستانی که اهل شهرها و روستاهای پیرامون سیرجان باشند، بتوانند در آینده در این باره کمکی کنند و اگر محوطه یا شهری مهم از عصر هخامنشی وجود داشته باشد، دوستان بتوانند معرفی کنند. شاید در دامنه های کوه تنبور یا شاید جایی دیگر...»

 

گزارش دیگری از سیرجان در پایان عصر هخامنشی، عبور اسکندر از سیرجان است‌.

بعضی منابع آورده اند که اسکند مقدونی در برگشت از هندوستان، از طریق جیرفت و قلعه سنگ سیرجان به پاسارگاد رفت.

 

 حتی از اینکه اسکندر در سیرجان جشنی برگزار کرده و نیز والی ایالت کرمان را هم در سیرجان مجازات کرده یاد شده است‌.

عبور اسکندر از منطقه سیرجان و شهربابک و بوانات به سمت پاسارگاد طبیعی و منطقی است اما آیا در آن زمان در این مکان شهری هم وجود داشته است؟

 

💠از سوی دیگر وجود غار بسیار بسیار بزرگی در محل معدن سنگ آهن گل گهر که آثار استخراج سنگ آهن در روزگاران باستان را در خود داشت این گمان را تقویت می‌کند که با توجه به عظمت غار مزبور عملیات استخراج آهن در آن باید توسط حکومتی مقتدر انجام می شده بوده است‌. آیا از آهن حاصله از این غار برای بناهای تخت جمشید استفاده می‌شده است؟

از این غار فوق العاده عظیم که شخصا هم آن را دیده بودم و می توانست یک جاذبه گردشگری مهم برای سیرجان باشد، امروزه اثری نیست.

 

🔹 دوران اشکانی

 

به دلیل سعی همه جانبهٔ ساسانیان در نابودی آثار حکومت اشکانی، از تاریخ عمومی ایران در دوران اشکانی هم اطلاع چندانی در دست نیست چه برسد به اطلاعات جزئی درباره شهرها و ولایات در آن عصر.

 

با اینحال بعضی از منابع تاریخی، بنای سیرجان را به یکی از شاهان اشکانی به نام «خسرو ابن بلاش» نسبت داده اند.

 

در فهرست شاهان اشکانی خسرو پسر بلاش اول است که از سال ۱۰۸ تا سال ۱۳۰ میلادی سلطنت کرد. اگر این روایت درست باشد، قدمت سیرجان صدسالی کمتر از طول تاریخ مسیحی خواهد بود.

 

اما یک بلاش دیگر هم داشته ایم که در پایان حکومت اشکانیان پادشاه محلی کرمان بوده و تختگاهش «گُلاشگرد»* در جنوب شرقی کرمان در محدوده کهنوج امروزی قرار داشته است. طبق روایت تاریخ طبری، اردشیر بابکان با این بلاش کرمانی جنگید و او را کشت.

 

ممکن است که این بلاش اخیر در ذهن نویسندگان متون تاریخی با بلاش اول، شاهانشاه اشکانی یکی دانسته شده باشد.

 

💠 از سوی دیگر در بسیاری از مناطق کوهستانی سیرجان، گورهایی به تعداد زیاد بر بلندای تپه ها و کوهها دیده می‌شود. گورهایی که به شکل گرد و با سنگ چین/ سنگ چیل ساخته شده اند. نمونه ای از این گورها در موزه هرندی کرمان شبیه سازی و به دوران اشکانی منتسب شده است. اگر این انتساب درست باشد ، سیرجان در عصر اشکانی دستکم در مناطق کوهستانی خود از آبادانی و جمعیت قابل توجهی برخوردار بوده است.

 

امروز که به مناسبتی کتاب ریاض الفردوس* را مرور می کردم دیدم بنای سیرجان را به بلاش دوم اشکانی منسوب کرده است‌.

 

بلاش دوم، اشک بیست و پنجم از سال ۱۳۰ تا سال ۱۴۸ میلادی حکومت کرده است.

 

تکرار نام «بلاش اشکانی» در منابع تاریخی سنتی بی چیزی نیست. به نظر می رسد ارتباطی بین یک بلاش اشکانی(  بلاش اول تا بلاش پنجم یا بلاش اشکانیِ کرمانی؟) و سیرجان باشد.

 

.............................

 

* ریاض الفردوس خانی تألیف محمد میرک حسینی در سال ۱۰۸۲ است. این کتاب به تاریخ عمومی ایران و مخصوصاً فارس و کهگیلویه و خوزستان از زمان های قدیم تا عصر شاه سلیمان صفوی پرداخته است.

ریاض الفردوس را زنده یاد ایرج افشار تصحیح کرده و بنده هم در تصحیح آن افتخار همکاری داشته ام.

 

در دوران ساسانی قطعاً شهری در موقعیت سیرجان کهن با نام اصلی «شیرگان/شیراگان» وجود داشته است‌.

 

در رساله کوچک «شهرستانهای ایران» که از متون پهلوی است، می‌خوانیم :

 

’’شهرستان کرمان، پیروزان؛ کرمان شاه کرد( ساخت).‘‘

 

از آنجا که در این رساله، بلافاصله از بنای شهر «وه اردخشیر= بردسیر= کرمان فعلی» به دست اردشیر بابکان یاد شده و با توجه به اینکه کتاب «شهرستانهای ایران» در پایان عصر ساسانی که سیرجان مرکز و مهمترین شهر اقلیم کرمان بوده نوشته شده، و حتی تا چند قرن بعد نیز غالباً منظور از کرمان سیرجان بوده است ، در اینکه مقصود از کرمان در این بند از کتاب شهرستانهای ایران ، سیرجان است، تردیدی نیست.

 

با توجه به این موارد می‌توان گفت که:

 

 تأسیس شهر سیرجان یا تجدید بنا و رونق آن در زمان «پیروز ساسانی» بوده است.

 

پیروز از سال ۴۵۹ تا ۴۸۴ میلادی پادشاهی کرده است‌.

 

آنچه این گمان را تقویت می‌کند ، وجود بنای باستانی و زیبای «شاه فیروز» در محل سیرجان قدیم است. یافته های باستان شناسی به ما می‌گویند که ساخت و سازهای شهر قدیم سیرجان از اطراف شاه فیروز شروع شده و به تدریج به سمت قلعه سنگ گسترش یافته است.

 

در این زمینه، وجود روستایی با نام «شاه آباد» در پایین تپه شاه فیروز نیز قابل توجه و تأمل است.

 

 آیا شاه فیروز، در اصل بنای یادگاری از این شاه ساسانی است که در زمان او و یا پس از او در دوران پادشاهی پسرش قباد* به یاد او که بانی سیرجان بوده بنا شده است؟

 

یا اینکه این بنای زیبا بعد از اینکه پیروز در جنگ با هیتالیان به نوعی شهید شد، به یادمان او که بنیانگذار سیرجان بوده، برپا گردیده است؟**

 

.............................

 

* وضعیت جمله منقول از کتاب شهرستانهای ایران به گونه ای است که میتوان قبادِ پیروزان را نیز بانی شهر سیرجان دانست ، هرچند که به نظر اینجانب همان «پیروز» درست است.

 

** میدانیم که در زمان پیروز ساسانی، خشکسالی طولانی مدتی در ایران بروز کرد و پس از رفع آن، مکان‌هایی را به شادمانگی پایان خشکسالی و آغاز ترسالی نامگذاری کردند، از جمله «کامفیروز» در بیضای فارس‌.

آیا شاه پیروز سیرجان نیز از همین گونه نامها و در اصل «شاد پیروز» نبوده است؟

 

در یادداشت پیشین از احتمال اینکه نام بنای باستانی «شاه پیروز» در محدودهٔ سیرجان کهن، در اصل «شاد پیروز» بوده باشد، به دلیل اینکه پیروز ساسانی پس از رفع قحطی هفت ساله ناشی از خشکسالی، شهرهایی را به شادمانگی رفع آن دوران بنا کرده است، گفتیم. در این رابطه این ابیات شاهنامه شنیدنی است:

چو پیروز ازان روز تنگی‌برَست

به آرام بر تخت شاهی نشست

 

یکی شارستان کرد «پیروز رام»

بفرمود کو را نهادند نام

 

جهاندار گوینده گفت این «رَی»ست

که آرام شاهان فرخ پی ست

 

دگر کرد «باذان پیروز» نام

خُنیده به هرجای آرام و کام

 

که اکنونش خوانی همی «اردبیل»

که قیصر بدو داد از داد میل

 

چو این بومها یکسر آباد کرد

دل مردم پر خرد شاد کرد

 

در منابع تاریخی در این رابطه از شهرهای دیگری هم یاد شده است از جمله «روشن پیروز» و  «شهرام پیروز».

 

دو نکته در مورد این شهرها مشترک است:

 

۱. نام همه آنها از ترکیب پیروز و واژه ای که دلالت بر شادی و آبادانی دارد ساخته شده است.

 

۲.  تقربیاً همه آنها نامی ثانوی هم پیدا کرده اند که در تاریخ ایران به آن مشهور و شناخته شده اند از قبیل «ری» «اردبیل» و «گرگان».

 

 آیا شهر «شیراگان» که بعداً سیرگان و سیرجان نامیده شد نیز از این جمله و در آغاز «شادپیروز» نبوده است؟

 

 

از دیگر مباحث مربوط به سیرجان در عصر ساسانی آن است که این شهر از چه زمانی مرکز اقلیم کرمان شده است؟

 

در این زمینه، ادریسی جغرافی‌دان قرن ششم در کتاب «نزهة المشتاق» نوشته است که: بین جیرفت و بم شهری وجود داشته به نام «شهر هرمز شاه» که مقرّ حکومت هرمز شاه و در واقع پایتخت ولایت کرمان بوده و پس از مرگ هرمز شاه، مرکزیت اقلیم از آن شهر به سیرجان منتقل شده است.

 

اینکه هرمز مذکور در کتاب ادریسی چه شخصی بوده و در چه زمانی می‌زیسته، معلوم نیست اما با توجه به قرائنی می‌توان حدس زد که سیرجان تقریباً صدسالی قبل از ورود اسلام به ایران، به عنوان مرکز ولایت کرمان انتخاب شده و این مرکزیت چنانکه می‌دانیم تا سال ۳۱۵ هجری ادامه داشته است.

  

از دیگر نکات مربوط به سیرجان در عصر ساسانی، وجود سکه هایی از بعضی شاهان این سلسله است که در سیرجان ضرب شده اند.

 

سکه هایی از:

 

 شیرویه یا قباد دوم ( ۶۲۸ میلادی)

 اردشیر سوم ( ۶۲۸ تا ۶۳۰ میلادی)

 هرمز ششم (۶۳۲ تا ۶۳۳ میلادی)

 و آزرمیدخت (۶۳۳ میلادی)*

 

که در سیرجان ضرب شده‌اند، یافت شده است.

 

وجود ضرابخانه در سیرجان عهد ساسانی قطعی است اما  چندوچون مسأله محتاج تحقیقات بیشتر است.

 

از جمله مسائل این است که در سکه‌ها علامت اختصاری شهر محل ضرب ذکر می‌شده و نه نام کامل شهر. همین موضوع اشکالاتی را ایجاد می‌کند از جمله اینکه با توجه به یکسانی حروف آغازین در نام دو شهر «شیراز» و «شیراجان /شیراگان» مشخصاً نمی‌توان تعیین کرد که‌ سکه مورد مطالعه در کدام شهر(شیراز/ شیراجان) ضرب شده است.

 

دیگر اینکه سکه‌هایی با علامت اختصاری ‌«کرمان» و سکه‌هایی هم از  «شیراجان» و «وه‌اردشیر = کرمان فعلی» در دست است، با این وصف دقیقاً نمی‌توان کرمان مذکور بر سکه‌ها را بر شهر مشخصی تطبیق داد.

 

وجود ضرابخانه و ضرب سکه در سیرجان بعد از اسلام هم ادامه یافت و تا پایان عمر سیرجان کهن برقرار بود.

سکه قباد دوم - ضرب شیراز / شیراجان

سکه ی قباد دوم - ضرب شیراز / شیراجان

 

 سکه هرمز ششم - ضرب شیراز / شیراجان

 سکه ی هرمز ششم - ضرب شیراز / شیراجان

 

سکه آذر میدخت - ضرب شیراز / شیراجان

 

 

 

 

 

 

 

سکه آزر میدخت - ضرب شیراز / شیراجان

 

از جمله نکات مربوط به تاریخ سیرجان، حضور آخرین پادشاه ساسانی در سیرجان است.

 

یزدگرد سوم که از پیش اعراب مهاجم گریخته بود مدتی در سیرجان ماند. زمان اقامت یزدگرد در سیرجان را تا دو سال هم نوشته‌اند.

 

گویا حاکم سیرجان در این زمان شخصی به نام «بندویه» بوده که نه تنها کمکی به شاه دربدر نکرده حتی رفتار مناسبی هم با او نداشته است. چنانکه می‌دانیم یزدگرد از کرمان به خراسان رفت و در مرو به قتل رسید.

 

یکی از شاهزادگان ساسانی (احتمالا ً ازفرزندزادگان یزدگرد) حدود دویست سال بعد به سیرجان آمد و از جمله بنیان‌گذاران حکمت و عرفان ایرانی-اسلامی شد: ابوالفوارس شاه بن شجاع کرمانی.

 

نشانه‌هایی از تاریخ سیرجان در عصر ساسانی باقی مانده که به حکم عدم وضوح باید تا پیدا شدن مدارک و مستندات متقن با حدس و فرض به آنها پرداخته ‌شود. در ذیل چند مورد به عنوان نمونه ذکر می‌شود:

💎 فردوسی در شاهنامه، ضمن اسامی سرداران ایرانی که در پایان حکومت هرمز به پسرش خسروپرویز پیوسته و از حکومت او جانبداری کردند، نامی هم از «بیورد» حاکم کرمان(=سیرجان) برده است:

 

ز کرمان چو بیورد گرد سوار

ز شیراز چون سامِ اسفندیار

 

امروزه در فاصله‌ای نه چندان دور از سیرجان کهن، در نزدیکی روستای بلورد محلی با نام «بیورد» وجود دارد، دشتی وسیع و چاه آبی‌‌ در میان آن. آیا این دشت ارتباطی با بیورد، حاکم سیرجان در عصر هرمز ِ نوشیروان دارد؟

 

💎 از جمله موارد مربوط به تاریخ سیرجان در عهد ساسانی، یکی هم نبرد انوشیروان ساسانی با قبایل «پاریز» است که‌ باید تفصیل آن را در مقاله «برزکوه» مرحوم باستانی پاریزی در کتاب کوچه هفت پیچ خواند. نکته قابل ذکر آن است که مرحوم استاد زرینکوب اصل این موضوع را پذیرفته است و در کتاب «روزگاران ایران» بدان تصریح کرده‌است.

 

💎 فرهنگ ساسانی در سیرجان بعد از اسلام تا قرن ها ادامه یافت. از آن جمله می‌توان به تألیف کتاب «گزیده‌های زادسپرم» که از مهمترین متون پهلوی و زرتشتی است اشاره کرد. این کتاب در قرن سوم هجری در سیرجان توسط «زادسپرم» هیربد زرتشتیان کرمان و سیستان نگاشته شد‌. 

 

💎 حدس می‌زنم که باید بین نام اصلی سیرجان، یعنی «شیراگان» با نام «شیراز ( شیراگ؟)» ارتباطی وجود داشته باشد.

 

 

کلید واژه: تاریخ سیرجان / سیرجان قدیم / سیرجان کهن / سیرجان قبل از اسلام / ایران قبل از اسلام / تاریخچه سیرجان / سکه های قدیم سیرجان / شیراجان / سکه قدیم سیرجان / پیشینه سیرجان / سابقه سیرجان / دیرینه سیرجان / تحقیق در باره سیرجان /Sirjan old / تاریخ استان کرمان

موضوعات مرتبط: سیرجان، بلورد، پاریز
نویسنده : .
تاریخ : ۱۳۸۷/۰۲/۲۶

پیغمبر دزدان کتابی است از استاد محمد ابراهیم باستانی پاریزی، که با سبک خاص استاد نگاشته شده است. به خاطر علاقۀ پدر و پدربزرگم به باستانی پاریزی و کتابهایش، سالها پیش بخش هایی از چند تا از کتابهایش را خوانده ام (مانند "حماسۀ کویر"، "از پاريز تا پاريس"هشت الهفت" و همین "پيغمبر دزدان")، البته اکثر کتاب های او از آن نوع است که باید سال ها روی میز کنار تخت باشد تا هر شب بخشی از آن را بخوانی و لذت ببری، پر است از تکه های تاریخ اجتماعی ایران که در دکان هیچ بقالی یافت نمی شود. کتاب پیغمبر دزدان در مورد فردی است به نام " شیخ محمد حسن سیرجانی (زید آبادی)"* که خود را پیغمبر دزدان (نبی السارقین) می نامیده است. این کتاب نخستین بار در سال 1324 چاپ شده و در سال 1382 به چاپ هفدهم رسیده است. کتاب حاوی نامه های متعددی است که جناب پیغمبر دزدان برای پیروان خویش نگاشته است و در جای جای نامه ها عبارات بسیار خواندنی یافت می شود که البته با حواشی استاد باستانی پاریزی بسیار خواندنی تر می شود. جالب اینست که این پیغمبر پیروانش را خود انتخاب میکرده و انصافا چه انتخاب های به جایی، کتاب را که خواندید شاید پیروان امروزینش را بتوانید در میان اهالی ثروت و قدرت بجویید. به قول خودش: "هر قوم و ملتی برای خود پیغمبری داشته است، الا جماعت دزدان، که منم پیغمبر ایشان".

خیلی دوست داشتم نسخه ای از کتاب را اینجا با خودم داشتم و بخش هایی از آن را برایتان می گذاشتم ولی دریغ، ندارمش! بخشی از فرمایشات پیغمبر دزدان را هم که به خاطر دارم (در مورد علت تفاوت در خلقت پسرش ابوالقاسم با پسر یکی از خوانین منطقه)، به خاطر رعایت ادب نمی توانم اینجا بگذارم!




منبع:http://owham.blogspot.com

موضوعات مرتبط: پاریز
نویسنده : .
تاریخ : ۱۳۸۷/۰۲/۲۶


محمدابراهیم باستانی پاریزی 
زمینه فعالیت نویسنده، تاریخ‌دان.
تولد ۳ دی، ۱۳۰۴/ پاریز، استان کرمان.
ملیت ایرانی / والدین حاج آخوند پاریزی
محمدابراهیم باستانی پاریزی، استاد تاریخ در دانشگاه تهران، و یکی از تاریخ‌دانان و نویسندگان برجسته‌ی ایران.
محمد ابراهیم باستانی پاریزی در سوم دی‌ماه 1304 در کوهستان پاریز متولد شده است. وی تا پایان تحصیلات ششم ابتدایی در پاریز تحصیل کرد و در عین حال از محضر پدر خود مرحوم حاج آخوند پاریزی هم بهره می‌برد.
پس از پایان تحصیلات ابتدایی و دو سال ترک تحصیل اجباری، در سال 1320 تحصیلات خود را در دانشسرای مقدماتی کرمان ادامه داد و پس از اخذ دیپلم در سال 1325 برای ادامه‌ی تحصیل به تهران آمد و در سال 1326 در دانشگاه تهران در رشته‌ی تاریخ تحصیلات خود را پی گرفت.
در آذر 1330 از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد و برای انجام تعهد دبیری به کرمان بازگشت. در همین ایام با همسرش شادروان حبیبه حایری ازدواج کرد و تا سال 1337 خورشیدی که در آزمون دکتری تاریخ پذیرفته شد، در کرمان ماند.
باستانی پاریزی دوره‌ی دکترای تاریخ را هم در دانشگاه تهران گذراند و با ارئه‌ی پایان‌نامه‌ای در باره‌ی ابن اثیر دانشنامه‌ی دکترای خود را دریافت کرد.
وی کار خود را در دانشگاه تهران از سال 1338 با مدیریت مجله داخلی دانشکده ادبیات شروع کرد و تا اکنون که مدتهاست استاد تمام‌وقت آن دانشگاه است، رابطه‌ی تنگاتنگی با این دانشگاه داشته است.
وی یک پسر به نام حمید و یک دختر به نام حمیده دارد و در حال حاضر تابستان‌ها را نزد دخترش در تورنتو و زمستان‌ها را نزد پسرش در تهران سپری می‌کند.
فعالیت‌های فرهنگی
شوق نویسندگی وی در دوران کودکی و نوجوانی در پاریز و با خواندن نشریاتی مانند حبل المتین، آینده و مهر برانگیخته شد. باستانی، اولین نوشته‌های خود را در سال‌های ترک تحصیل اجباری (1318 و 1319) در قالب روزنامه‌ای به نام باستان و مجله‌ای به نام ندای پاریز نوشت، که خود در پاریز منتشر می‌کرد و دو یا سه مشترک داشت.
اولین نوشته‌ی او در جراید آن زمان، مقاله‌ای بود با عنوان «تقصیر با مردان است نه زنان» که در سال 1321 در مجله‌ی بیداری کرمان چاپ شد. پس از آن به عنوان نویسنده یا مترجم از زبان‌های عربی و فرانسه مقالات بی‌شماری در روزنامه‌ها و مجلاتی مانند کیهان، اطلاعات، خواندنی‌ها، یغما، راهنمای‌کتاب، آینده، کلک و بخارا چاپ کرده است.
اولین کتاب باستانی پاریزی پیغمبر دزدان نام دارد که شرح نامه‌های طنزگونه‌ی شیخ محمدحسن زیدآبادی است و برای اولین بار در سال 1324 در کرمان چاپ شده است. این کتاب تا کنون به چاپ شانزدهم رسیده است. وی تا کنون بیش از شصت عنوان کتاب تالیف (و بعضا ترجمه) کرده است. کتاب‌های باستانی پاریزی برخی بصورت مجموعه‌ی برگزیده‌ای از مقالات وی‌اند که بصورت کتاب جمع‌آوری شده است و برخی از ابتدا به عنوان کتاب نوشته شده‌اند.
از میان نوشته‌های او، هفت کتاب با عنوان «سبعه‌ی ثمانیه» متمایز است که همگی در نام خود عدد هفت را دارند، مانند خاتون هفت قلعه، آسیای هفت سنگ و ... بعدا کتاب هشتمی با عنوان هشت‌الهفت به این مجموعه‌ی هفت‌تایی اضافه شده است.
بجز کتب و مقالات، باستانی پاریزی شعر هم می‌گوید و اولین شعر خود را در کودکی در روستای پاریز و در آرزوی باران سروده است. منتخبی از شعرهای خود را در سال 1327 در کتابی به نام «یادبود من» به چاپ رسانده است. از جمله یکی از غزل‌هایش با مطلع «یاد آن شب که صبا بر سر ما گل می‌ریخت» توسط مرحوم بنان در یادبود مرحوم صبا خوانده شده است.
 سبک نگارش
بر خلاف عمده کتاب‌های تاریخی که نثری سرد و سنگین دارند، بیشتر نوشته‌های تاریخی باستانی پاریزی پر از داستان‌ها و ضرب‌المثل‌ها و حکایات و اشعاری است که خواندن متن را برای خواننده آسان‌تر و لذت‌بخش‌تر می‌کند.
به علاوه کتاب‌های باستانی پاریزی معمولاً پاورقی‌های بسیار مفصلی دارند که گاهی از خود متن هم مفصل‌تر است.[۱]
 کتاب شناسی
 باستانی پاریزی در کتاب‌خانه‌ٔ شخصی‌اش. تهران ۹ اردیبهشت ۱۳۸۳فهرست کتاب‌های باستانی پاریزی به این شرح است:[۲] الف ــ مربوط به كرمان نخستين چاپ
آثار پيغمبر دزدان (چاپ هفدهم 1382)1324
نشريه فرهنگ كرمان (چاپ كرمان)1333
راهنماى آثار تاريخى كرمان (چاپ كرمان)1335
دوره مجله هفتواد (چاپ كرمان)1337 ــ 1336
تاريخ كرمان (تصحيح و تحشيه تاريخ وزيرى، چاپ چهارم، 1374)1340
منابع و مآخذ تاريخ كرمان1340
سلجوقيان و غز در كرمان (چاپ دوم 1373)1343
فرماندهان كرمان (تصحيح و تحشيه تاريخ شيخ يحيى، چاپ سوم، 1371)1344
جغرافياى كرمان (تصحيح و تحشيه جغرافى وزيرى، چاپ پنجم، 1384)1346
گنجعلى خان (چاپ سوم 1367)1353
وادى هفت واد (انجمن آثار ملى، جلد اول)1355
تاريخ شاهى قراختائيان1355
تذكره صفويه كرمان1369
صحيفه الارشاد (پايان صفويه)1384
ب ــ مجموعه هفتى (سبعه ثمانيه)
خاتون هفت قلعه (چاپ ششم 1380)1342
آسياى هفت سنگ (چاپ هفتم 1383)1350
ناى هفت بند (چاپ ششم 1381)1353
اژدهاى هفت سر (چاپ پنجم 1384)1355
كوچه هفت پيچ (چاپ ششم 1370)1355
زير اين هفت آسمان (چاپ پنجم 1368)1358
سنگ هفت قلم (چاپ سوم 1368) 1358
هشت الهفت (چاپ دوم 1370)1363
ج ــ ساير كتب:
يادبود من (مجموعه شعر)1327
ذوالقرنين يا كوروش كبير (ترجمه، چاپ نهم 1384)1330
ياد و يادبود (مجموعه شعر، چاپ دوم، 1364)1341
محيط سياسى و زندگى مشيرالدوله (چاپ دوم، جيبى 1341)1341
اصول حكومت آتن، ترجمه از ارسطو1341 (با مقدمه استاد دكتر غلامحسين صديقى، چاپ چهارم 1383)
تلاش آزادى (چاپ هفتم 1383، برنده جايزه يونسكو)1347
يعقوب ليث (چاپ هشتم 1382)1344 (اين كتاب به زبان عربى ترجمه و در قاهره چاپ و منتشر شده است. 1976)
شاه منصور (چاپ ششم 1377)1348
سياست و اقتصاد عصر صفوى (چاپ پنجم 1378)1348
اخبار ايران از ابن اثير (ترجمه الكامل، چاپ دوم 1364)1349
از پاريز تا پاريس (چاپ هشتم 1381)1351
شاهنامه آخرش خوش است (چاپ ششم 1383)1350
حماسه كوير (چاپ چهارم 1382)1356
تن آدمى شريف است...1357
نون جو و دوغ گو (چاپ پنجم 1383)1357
جامع المقدمات (چاپ دوم 1367، جلد دوم 1373)1363
فرمانفرماى عالم (چاپ چهارم 1377)1364
از سير تا پياز (چاپ سوم 1379)1367
مار در بتكده كهنه (چاپ سوم 1380)1368
كلاه گوشه نوشين روان (چاپ سوم 1380)1369
حضورستان (چاپ دوم 1370)1369
هزارستان (چاپ دوم 1382)1371
ماه و خورشيد فلك (چاپ دوم 1376)1371
سايه هاى كنگره (چاپ دوم 1376)1371
بازيگران كاخ سبز (چاپ دوم 1384)1373
پير سبزپوشان (چاپ دوم 1379)1373
آفتابه زرين فرشتگان (چاپ دوم 1377)1373
نوح هزار طوفان (چاپ دوم 1380)1375
در شهر نى سواران (چاپ دوم 1378)1377
شمعى در طوفان (چاپ دوم 1383)1378
خود مشت مالى1378
محبوب سياه و طوطى سبز1378
درخت جواهر (چاپ دوم 1383)1379
گذار زن از گدار تاريخ (چاپ دوم 1384)1381
كاسه كوزه تمدن1381
پوست پلنگ1381
حصيرستان (چاپ دوم 1384)1382
بارگاه خانقاه1384
هواخورى در باغ با گوهر شب چراغ1384
 منابع
↑ باستانی پاریزی، محمد ابراهیم، «مور بی چاره»، مجله بخارا، شماره 46
↑ دهباشی،علی «کتابشناسی آثار محمد ابراهیم باستانی پاریزی» مجله بخارا، شماره 46
منبع اینترنتی:http://book20.mihanblog.com

 

موضوعات مرتبط: پاریز
نویسنده : .
تاریخ : ۱۳۸۷/۰۲/۲۶

استاد كورس سرهنگ زاده خواننده خوش صدای ايران

کورس سرهنگ زاده در سال 1316 در پاريزِ سيرجان متولّد شد.اکثر آهنگهاي او از حبيب الله بديعي مي باشد که 13 سال با يکديگر همکاري داشته اند و اولين آهنگي که بديعي براي کورس ساخت "شبگرد" نام دارد .

 آنچه درباره صداي كورس سرهنگ زاده گفتني است سوز صدا و تحرير هاي درشت و خشك خاص صداي اوست كه جلوه اي ديگر به كار او داده است. آثار ديگري ازو به يادگار مانده مانند  "خاطرات" "فال حافظ" "يا علي" "ديدار" و... كه هر كدام جذابيت و زيبايي خاص خود را دارد


منبع:www.vahidlovetar.blogfa.com

موضوعات مرتبط: پاریز
نویسنده : .
تاریخ : ۱۳۸۷/۰۲/۰۹
پاریز شهری است در استان کرمان ایران.

شهر پاریز در بخش پاریز شهرستان سیرجان قرار دارد.پاریز یکی از خوش اب و هواترین نقاط منطقه میباشد. فاصله آن تا شهر سیرجان نزدیک 60 کیلومتر است.

موضوعات مرتبط: پاریز
 
 
D A R E S T A N