روایتگر عکسها و گزارش : محمد شول 04/06/1389
همایش قطرات درشت باران در حاشیه جاده علاوه بر تولید منظره ای متفاوت ، آدم را به یاد آبگیرهای پراکنده بندر انزلی می انداخت .
دریاچه ای گل آلود بود اما توی دل این گرما عجب دلی از مدرسه راهنمایی خنک میکرد !
به یک اطاقک ساحلی بیشتر می ماند تا انعکاس ساختمان مدرسه در آب.
به عقیده ی باد و باران : تابلو تابلو است دیگر، عمودی و افقی ندارد که !!
بهانه خوبی شده بود تا بار و بساط یک تفریح غیر متعارف هم جور شود ، عبور با موتور سیکلت از میان حجم خیس آب !
کُنده خشکِ توت پیر از وسط دو شقه شده بود و به عمر پر برکت این درخت پایان داده بود !
زوایای شکسته ی شاخ و برگ درختان آسیب دیده ، خود تصویرگر منظره چشم نواز دیگری بود.
توی این لیز بازار ، بعد از سالها بالاخره رودخانه ی فصلی هم راه افتاده بود تا خودی نشان دهد و مست و گِل آلود قدرتش را به چشم خاک نحیف و بی رمق بکشد.
تیر سیمانی چراغ برق هم به نمایندگی از صنایع دست آدمیزاد ، در این ارکستر سمفونیک طبیعت نوازنده ساز کوچکی بود !
توی این اوضاع آشفته ، گویی چندتایی مرغ و جوجه تسلیم قهر طبیعت شده و توی حوزه آبگیر باغچه خفه شده بودند !
کودکی خردسال در جوار جوجه ی خفه شده اش ، این میان صحنه ی دراماتیکی را به تصویر کشیده بودند.
ماه ضیافت خدا ، کوچه مسجد .... و آینه کاری مسیر عبور مومنین !
از کشاکش میان باد و باران ، سقف یک آشپزخانه خانه ای مجبور به تواضع شده بود.
اتحاد تکه های سیمان و لوله های خرطومی انگار میخواستند ثابت کنند که :ای بابا اتفاقی نیفتاده !
خوشه های خشم ! داربست چوبی درختان انگور هم یواشکی خودش را تا میان کوچه کشانده بود تا سرکی بکشد که مبادا از ماجرا بی خبر بماند !
هجمه ی باد و باران برای خرابه های دوران دیده ، آنقدرها مایه ی تعجب نبود ، شاید به همین خاطر بود که بی اعتناء به این قیل و قال ، سرپا ایستاده بودند و دزدکی به ساختمانهای پیشرفته و بی استحکام نیشخند میزدند!
گویی درخت ایستاده بر جنازه ی درخت افتاده مویه میکرد !! آدم را بی اختیار به یاد شعر ( تک درخت نارون ) دوره ی دبستان می انداخت.
خب همیشه که نباید معبر بود ، کمی هم سدّ معبر بودن بدک نیست. هوا هم که عالیه !
آجرهای پخش و پلا شده ی یک دیوار توی هوای بارانی.. به کتابخانه ای شباهت داشت که کتابهایش را با کمپرسی وسط کوچه خالی کرده باشند ! وقتی کتاب ها خونده نشوند ، چه کتاب چه آجر !!
و بالاخره... تیر تلفن هم به زاویه های ساخته ی دست بشر دهن کجی میکرد !!