
غروب دارستان
غروبی تابستانی و حاکمیت بی بدیل رنگهای گرم پر پهنه آسمان

کوچه ی خیس - دارستان
کوچه بعد از باران ، ترکیبی از بافت و تنالیته ای از همنشینی سایه های روشن و رنگهای سرد

جوی و درخت و باران - دارستان
غروب و باران و ارکستر دانه های باران بر سطح آب جاری شده در جو با ادغامی از رنگهای سرد و گرم جلوه ای سمعی بصری پدید آورده است.

پاییز دارستان
آرامگاه برگهایی که قبل از این ... وای بر احوال برگ بی درخت!
رنگ افشانی زردها و قهوه ای ها

بهار- ملک آباد
گویا بد هم نگفته اند که گفته اند: چادر سفید بهار.. شکوفه ی درختان بِه نگذاشته اند طبیعت ، حتی از رنگ سفید تهی باشد.

بهار- برج شیله
غنچه با دل گرفته گفت :" زندگی لب زخنده بستن است ...
گوشه ای درون خود نشستن است !"
گل به خنده گفت :" زندگی شکفتن است ... با زبان سبز راز گفتن است !"
گفتگوی غنچه و گل از درون باغچه باز هم به گوش می رسد !
تو چه فکر می کنی .... کدام یک درست گفته اند ... ؟!
من فکر می کنم گل به راز زندگی اشاره کرده است !
هر چه باشد او گل است ،
گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است ...