پیرزن 85 ساله دارستانی هفته گذشته به ازدواج یک پیرمرد 74 ساله در آمد و به خانه بخت رفت تا چهارمین زندگی مشترک خود را آغاز کند. زهرا شول که متولد سال 1301 در روستای دارستان است تاکنون 3 بار ازدواج کرده و این ازدواج چهارمش است. امان ا... سلیمانی نیز که به ابراهیم معروف است متولد 1312 روستای «گیس چاه گونی» از توابع روستای دهستان حاجی آباد است که او نیز تاکنون 2 بار ازدواج کرده و این ازدواج سومش است. این زوج خوش ذوق! 4 روز پس از ازدواجشان میزبان خبرنگار ما در اتاق محقرشان در روستای «چاه دق» بودند و به گرمی از وی استقبال کردند. زهرا خانم که گوش هایش سنگین بود و به سختی حرف های خبرنگار ما را می شنید در ارتباط با ازدواج های قبلی خود گفت: اول زن غلامعباس شدم. دومین شوهرم فرهاد بود و در ازدواج سوم نیز به خانه حسین رفتم. الان هم که 4 روز است دستم را در دست امان ا... گذاشتم و زندگی می کنم. وی گفت: من اصلاً بچه ندارم چون خدا نخواسته فرزندی داشته باشم. این عروس 85 ساله درباره انگیزه خود از ازدواج گفت: من یک پیرزن تنها بودم و هیچ سر پناهی نداشتم و این طور بگویم که در هفت آسمان حتی یک ستاره هم نداشتم تا این که سکینه زن کاکاجان، امان ا... را برایم پیدا کرد و او هم سه بار به خواستگاری من آمد و من قبول نکردم اما در اثر تنهایی و بدبختی و برای این که همدمی داشته باشم بالاخره رضایت دادم و زنش شدم. وی در پاسخ به این که آیا شوهر جدیدت را دوست داری گفت: «چکار کنم لابُدم، می خوای خالو نمی خوای عامو!». وی در خصوص اقوام و خویشانش گفت: نه پدر دارم، نه مادر، نه خواهر، نه برادر و نه فرزند! فقط خودم هستم و یک کله خشک!... او در پاسخ به این سئوال که از شوهرت چه توقعی داری گفت: «هیچی، فقط آرزوی سلامتی اش را دارم». خبرنگار ما از او پرسید: آیا مراسم عروسی هم گرفتید و او گفت: «از زشتی هایش می ترسیدیم و گر نه هر دو تامون دوست داشتیم یک مراسم خوبی بگیریم» او درباره این که آیا فکر می کند خوشبخت شده یا نه گفت: «هر سیاه بختی تا چهل روز سفید بخت است» این مادر کهنسال در پایان نصیحتی کرد و گفت: همیشه کاری کنید دعای خیر دنبال سرتان باشد. اما داماد 74 ساله هم حرف هایی برای گفتن داشت. امان ا... سلیمانی درباره ازدواج های قبلی خود گفت: اول با معصومه عروسی کردم بعد رفتم خاتون را گرفتم و الان هم که »زهرا خانم« منت گذاشته و قدم بر چشمان من گذاشته است. وی نیز در انگیزه خود از ازدواج گفت: «من وِلو بودم او هم وِلو بود با هم ازدواج کردیم تا سر و سامانی بگیریم!...» او گفت: «خدا به من هم بچه نداد چون زن هایم هیچ کدام در خانه من گیر نکردند!...» این تازه داماد در رابطه با تأمین مخارج زندگیش گفت: قبلاً کارگر بودم اما از زمانی که از کار افتاده شدم کمیته امداد خرجم را می دهد. امان ا... در پاسخ به سؤال خبرنگار ما که مهریه همسر جدیدتان چقدر است گفت: یک میلیون تومان اما او از من یک تلویزیون هم می خواهد که من توانایی خرید آن را ندارم. این در حالی بود که همسایگان وی می گفتند: امان ا... یک جلد کلام ا... مجید، دو میلیون تومان پول و سه عدد سکه بهار آزادی را مهر زهرا کرده است. امان ا... هم از سکینه زن کاکاجان که زهرا را به او معرفی کرده بود تشکر کرد.