باغبان باغ سنگی درگذشت و راز سر به مهر این درختان خشک را که میوه هایش همه از سنگ بود با خود برد.
کوچکترین کار درویش خان این بود که از سنگ هایی که ما روزانه هزاران از آنها در زیر قدم ما هستند و شاید توجه کمتری به آنها میکنیم ، این سنگها را بالا کشید و بر درختان خشک نمایشگاهی از تابلو سنگ ها که هرکدام دفتری از معرفت کردگار بودند ساخت.
من که سراغ ندارم نقاشی به این زیبایی طبیعت را به تصویر بکشد.
تا زمانی که پرویز کیمیاوی فیلم ( باغ سنگی) را نساخته بود ، کمتر کسی به این پیر مرد توجه داشت.. از آنزمان حتی بیرون از مرزها این مرد شناخته شد.
کارگردان این فیلم جایی گفته بود پس از نمایش این فیلم در یکی از جشنواره های خارج از کشور ، در مورد فیلم و دکور فیلم به من گفته شد: بسیار دکور زیبا و با محتوایی ساخته بودید. گفتم این یک دکور طبیعی بود و درختها و سنگها ساخته دست من نبود... باز گفتند: آن پیرمرد هم بازیگر توانایی بود... و من جوابدادم: پیرمرد هم طبیعی بود ، بازی نمیکرد ، زندگی میکرد.!
در هفته گذشته باغبان پیر و گنگ باغ سنگی سیرجان رخت از باغ بربست . گرچه در مراسم تشییع این باغبان کر و لال مقاماتی هم از میراث فرهنگی بودند ، اما مردنش نیز مانند زنگی اش غریب بود... تا آیندگان چه قضاوت کنند.
حالا از همان بلندی، به آینده می نگرم. سرشاخه های پرطراوت درخت سنگی را می بینم که تا دور دست پیش رفته است. نسلهایی را می بینم که چشم به راه ثمر چینی از این درخت تناورند. آیا آیندگان را نصیبی از این درخت هست! سعی می کنم برای سؤال خود پاسخی پیدا کنم. به صورت مطمئن باغبان و دوستدارانش که می نگرم، به خودم اطمینان می دهم که بله حتماً هست! و آهسته با پیر مرد باغبان - خالق این باغ سنگی ، خالق این راز سر به مهر- خدا حافظی میکنم!!!