یادم است چند سال قبل همزمان با یک جشنواره محلی روستایی که در سیرجان و به همت مسئولین سیرجان برگزار شد ، صدای ساز سرنا و دهل و نوازنده ها با لباس سنتی روستایی... دار قالی و گلیم و... کبکبه ودبدبه ، یکی از پارکهای سیرجان را ( که بگمانم پارک هادی بود ) به تماشاخانه ای بدل کرده بود که اهل سیاحت بیایند ، ببینید ، لذت ببرند ، بخندند ، بروند و... فراموش کنند.
نشریه محلی نگارستان هم در گرد و غبار این بازار ، کاریکاتوری از بنده چاپ و در جشنواره بطور وسیع توزیع کرد که به نوعی اعتراض به کار دلالان و کاسبکارهای مال اندوز بازار گلیم در سیرجان بود.
آن کاریکاتور در لفافه بیان نشده بود بلکه به صراحت انگشت اشاره را جانب کسانی گرفته بود که دسترنج هنر آفرینی دخترکان گلیم باف روستا را به جیب های مبارکشان سرازیر می کنند.
بیشترین اثر آن کاریکاتور نقش خنده با نمکی بود بر لب خیلی ها ، فقط همین !
چند سال از آن ماجرا گذشته است اما هنوز همان دلالالند و همان هنر مندی های باغ گلیم زن و دختر روستایی.!
بسا گفته میشود که گلیم سوزنی سیرجان یک گلیم منحصر بفرد است . فراوان هم میشنویم که باید از این گلیم حمایت شود. نیز فراوان هم گفته اند که واسطه های محلی خرید این هنر، سود سرشار آن را که به بهای کم بینا شدن چشمان و از ریخت رفتن دستان گلیم بافان بدست آمده ، برای خود خواسته اند و باید کاری شود و فراوان هم میبینم که هیچ اتفاقی نمی افتد !
کمتر کسی هست که نداند رنج گلیم بافی در روستاها در اکثر موارد برای تهیه ارتزاق روزانه و پرداخت بدهی های خانواده است، ولی باز هم دستها روی هم است و دست دلالان بازباز است.
این روال تا کجا و کی ادامه خواهد یافت؟